Sunday, November 20, 2011

اندر احوالات شیخ ما ( خشتکنا فداه )

چندی پیش شیخ (خشتکنا فدانا) به همراه همسر چهارهزارو سیصدم خود رز خاتون جهت امر ماه قند و عسل به بلاد کفر سفر کرده و در آنجا سوار کشتیه تایتانیک شدند.
ازقضا یکی از شیخان بلاد کفر در آن کشتی مشغول آموزش همدلی و احترام به حقوق دیگران به مریدانش بود و برای اینکار کف کشتی را سوراخ گردانید تا به بقیه بفهماند که این کار غلط است و ما آزاد نیستیم که هرچه خواستیم بکنیم و دیگران تاوان آن را بدهند.
کشتی در حال غرق شدند بود و مریدان یک به یک خشتک به خشتک آفرین تسلیم میکردندی و در آب خبه میگشتند.
در این حال شیخ رز خاتون را بدید که بر تکهای چوب شناور است.از خوشحالی اشک در چشمانش حدقه زد و شنا کنان به پیش رز خاتون رفت و به او گفت برای آخرین بار مرا ببوس.همین که رز خاتون خم شد تا شیخ را ببوسد شیخ چون پریان دریایی (در فیلم دزدان دریای کارائیب 4)رز خاتون را به داخل آب کشید و خود بر روی تکه چوب پرید و زندگیش را نجات داد.
مریدان چون این رندی از شیخ بدیدند پی بردند که تو این زمونه، عشق نمیمونه، عاشقیو عشق چیه وفا کدومه؟؟ (تا اخر خوانده شود،کف دو انگشتی فراموش نگردد) و عشق و عاشقی کیلویی چند است؟!!!
خشتک بدریدند و تا خلیج همیشه فارس مانند سگ شنا بکردند....

No comments:

Post a Comment